اقتصاد اطلاعات و استراتژی های کسب و کار✅
اقتصاد اطلاعات و استراتژی های کسب و کار
این روزها شاید مفهوم اقتصاد اطلاعاتی را بیش از پیش درک کنیم. میلیون ها نفر از راه دور کار می کنند یا کار خود را در کار و زندگی خود از طریق فناوری های جدید انجام می دهند. اما سوال اینجاست که این روند جدید در اقتصاد اطلاعات چه تاثیری بر استراتژی های تجاری ما دارد؟
در خانه و محل کار، آنها به صورت الکترونیکی با استفاده از استانداردهای جهانی و باز ارتباط برقرار می کنند. این انفجار در ارتباطات و انتقال اطلاعات، آخرین – و از نظر استراتژیست های تجاری، مهمترین – موج انقلاب اطلاعاتی است. در دهه گذشته، مدیران بر تطبیق فرآیندهای عملیاتی خود با فناوریهای جدید اطلاعات متمرکز شدهاند. اگرچه تغییرات عملیاتی نقش مهم تری ایفا کرده است، تحول عمیق تری در انتظار کسب و کارها است. از این رو، مدیران – و نه فقط آنهایی که در شرکتهای با فناوری پیشرفته یا فناوری اطلاعات هستند – مجبور میشوند درباره مبانی استراتژیک کسبوکار خود تجدید نظر کنند. طی دهه آینده، اقتصاد اطلاعات ساختار کل صنایع و نحوه رقابت شرکت ها با یکدیگر را تغییر خواهد داد. اگر می خواهید نتیجه عینی عدم توجه به اقتصاد اطلاعاتی را ببینید، کافی است نگاهی به نوکیا در دهه اخیر بیندازید.
بپذیرید یا نه، در اقتصاد اطلاعات هر شرکتی یک تجارت اطلاعاتی است!
در بسیاری از صنایع که به طور گسترده شغل اطلاعاتی محسوب نمی شوند، اطلاعات در واقع درصد زیادی از ساختار هزینه را نشان می دهد. به عنوان مثال، حدود یک سوم هزینه های مراقبت های بهداشتی در ایالات متحده – حدود 300 میلیارد دلار – هزینه های ثبت، ذخیره و پردازش اطلاعات مانند سوابق بیمار، یادداشت های پزشکان، نتایج آزمایش ها و مسائل بیمه است. در نظر داشته باشید که در نگاه اول، صنعت بهداشت و درمان در دسته اقتصاد اطلاعات قرار نمی گیرد!
اساساً اطلاعات چسبی است که تار و پود همه مشاغل را به هم متصل می کند. زنجیره ارزش یک شرکت شامل کلیه فعالیت هایی است که برای طراحی، ساخت، بازاریابی، تحویل و پشتیبانی از محصول انجام می شود. اگر بخواهیم واضح باشیم، در تمام مراحل از طراحی تا پشتیبانی اطلاعات نقش اساسی دارد. زیرا عدم تقارن اطلاعاتی این روزها یک مزیت محسوب می شود.
وقتی به یک زنجیره ارزش فکر می کنیم، تمایل داریم جریان خطی فعالیت های فیزیکی و عملیاتی را تجسم کنیم. اما زنجیره ارزش اساساً شامل تمام اطلاعاتی است که در یک شرکت، بین شرکت و تامین کنندگان، توزیع کنندگان و مشتریان فعلی یا بالقوه آن جریان دارد. روابط تجاری با تامین کنندگان، هویت برند، هماهنگی فرآیند، وفاداری مشتری، احساس تعلق سازمانی کارکنان، و هزینه های خروج همگی به انواع مختلف اطلاعات بستگی دارد. به عنوان مثال، هنگامی که مدیران در مورد ارزش روابط با مشتری صحبت می کنند، منظور آنها دقیقاً اطلاعات انحصاری در مورد مشتریان و کاربران خود در مورد شرکت و محصولات آن است. به هر حال، برندها چیزی بیش از اطلاعاتی – واقعی یا خیالی، فکری یا احساسی – نیستند که مصرف کنندگان در مورد یک محصول در ذهن خود دارند. از سوی دیگر ابزارهای مورد استفاده برای هویت برند، طراحی تبلیغات و مفاهیمی از این دست شامل روش های ارائه اطلاعات یا اطلاعات است.
اطلاعات نه تنها رابطه بین بازیگران مختلف در یک زنجیره ارزش را تعریف یا محدود می کند، بلکه در بسیاری از کسب و کارها، حتی اگر محصول کاملاً فیزیکی یا ملموس باشد، یک مزیت رقابتی نیز محسوب می شود. برای نام بردن از معروف ترین نمونه ها، کفش های نایک را در نظر بگیرید. نایک به طرز ماهرانه ای از تبلیغات و تقسیم بندی خرد برای تبدیل کفش های ورزشی به کالاهای مد با قیمت بالا استفاده کرد. بدیهی است که این شرکت از اطلاعات به عنوان اهرم فشار و فاکتور مزیت استفاده می کند.
بنابراین، از بسیاری جهات، اطلاعات و مکانیسم های تحویل آن، ساختارهای شرکتی و صنعتی را تثبیت می کند و اساس مزیت رقابتی است. اما مولفه های اقتصاد اطلاعاتی آنقدر جایگاه خود را در زنجیره ارزش فیزیکی پیدا کرده اند که تشخیص این دو دشوار است. هنگامی که اطلاعات توسط یک عامل خارجی، مانند یک فروشنده یا از طریق نامه منتشر می شود، در بهترین حالت کاری انجام می دهد و نه چیزی بیشتر. اما وقتی همین اطلاعات به صورت الکترونیکی ذخیره و منتشر می شود، می تواند راه خود را پیدا کند. پیوند سنتی بین جریان اطلاعات در مورد محصول و جریان خود محصول را می توان به راحتی شکست. آنچه واقعاً انقلابی است، توانایی ارائه اطلاعات برای جداسازی اطلاعات از حامل فیزیکی آن است.
استراتژی کسب و کار: شما باید بین کمیت و کیفیت اطلاعات یکی را انتخاب کنید!
اما چرا اقتصاد اطلاعات می تواند اینقدر انقلابی باشد؟ اگر اطلاعات را در زمینه فیزیکی بررسی کنیم، باید دو جنبه کمیت و کیفیت را در نظر بگیریم. کمیت به تعداد افرادی اطلاق می شود که در خانه یا محل کار در حال تبادل اطلاعات هستند. کیفیت با سه جنبه از اطلاعات تعریف می شود که عبارتند از:
1. پهنای باند یا مقدار اطلاعاتی که می تواند در زمان معینی از فرستنده به گیرنده منتقل شود.
2. جنبه دوم میزان سفارشی سازی اطلاعات است. به عنوان مثال، تبلیغات در تلویزیون به مراتب کمتر از فروش شخص به فرد شخصی سازی شده است، اما تعداد بیشتری از افراد را در بر می گیرد.
3. جنبه سوم تعامل است. گفتگو و تعامل پیرامون یک موضوع برای یک گروه کوچک امکان پذیر است، اما برای رسیدن به میلیون ها نفر، پیام باید مونولوگ باشد.
به عنوان مثال، آمیخته بازاریابی یک شرکت با توجه به این دو جنبه می تواند شکل کاملا متفاوتی را نشان دهد. یک شرکت می تواند پیام خود را در قالب یک تبلیغ تلویزیونی، یک پست اینستاگرام یا یک رویکرد کاملا شخصی ارائه کند. گزینه هایی که به ترتیب کیفیت را افزایش می دهند اما دسترسی را کاهش می دهند.
نکته ای که باید به آن توجه کنیم این است که شرکت ها کمیت اطلاعات را با توجه به کیفیت مورد نظر خود انتخاب می کنند. به عنوان مثال، سیتی بانک می تواند در هر دقیقه با صدها بانک دیگر ارز مبادله کند زیرا تبادل داده در این تجارت نیاز به کیفیت و سطح کمی از تعامل دارد. در مقابل، وال مارت با تمرکز بر قراردادهای کمتر و بلندمدت، سعی در افزایش کیفیت اطلاعات و امکان هماهنگی بیشتر سیستم های بازاریابی و لجستیکی دارد.
مفاهیم سنتی سازمانی بر این باور استوار است که ارتباطات نمیتواند همزمان غنی و گسترده باشد (یعنی همزمان هم کیفیت و هم کمیت بالا داشته باشد). معمولاً ساختار مشاغل به گونه ای است که ارتباط غنی و کیفی را بین چند نفری که با یکدیگر رابطه سلسله مراتبی دارند (بالا یا پایین) برقرار می کنند و ارتباط وسیع تری از طریق مسیرهای غیر مستقیم هرم سازمانی انجام می شود. در واقع، یک نظریه اقتصادی (رونالد اچ. کوز و الیور ای. ویلیامسون) وجود دارد که نشان می دهد مرزهای شرکت توسط اقتصاد اطلاعات تعیین می شود. به این ترتیب، سازمان ها امکان تبادل اطلاعات غنی را در میان یک گروه داخلی محدود می کنند. اما اطلاعات به طور گسترده با دنیای خارج از سازمان رد و بدل می شود و اینجاست که مرزهای سازمان نشان داده می شود.
تصمیم بین کمیت و کیفیت اطلاعات نه تنها بر اقتصاد اطلاعات حاکم است، بلکه برای نحوه عملکرد دنیای تجارت نیز ضروری است. و این دقیقاً جایی است که استراتژی شرکت با اصول اقتصاد اطلاعات گره خورده است.
سوال اصلی این است که چه کسی باید برنامه ریزی کند؟ اختلاف نظر بر سر این نیست که آیا برنامه ریزی باید انجام شود یا خیر. بلکه بر سر این است که آیا برنامه ریزی برای کل نظام اقتصادی باید متمرکز باشد یا اینکه بین تعداد زیادی از مردم تقسیم شود. اصطلاح «برنامه ریزی» که در ادبیات اقتصادی رایج است، به معنای برنامه ریزی مرکزی است. یعنی هدایت کل نظام اقتصادی بر اساس یک برنامه یکپارچه. رقابت به این معناست که برنامه ریزی غیرمتمرکز است و بسیاری از افراد آن را جداگانه انجام می دهند. اینکه کدام یک از این دو سیستم کارآمدتر است، عمدتاً به پاسخ به این سؤال بستگی دارد که کدام یک از “اطلاعات” موجود در جامعه به طور کامل تر استفاده می کند. در یک سیستم اقتصادی متمرکز، تمام اطلاعات باید به مقامات برنامه ریزی مرکزی منتقل شود. اطلاعاتی که ابتدا در میان تعداد زیادی از افراد مختلف منتشر شد. راه دیگر انتقال «اطلاعات اضافی» به افراد در صورت نیاز است تا بتوانند برنامه های خود را با دیگران هماهنگ کنند.
در نهایت اقتصاد اطلاعاتی اطلاعاتی است که بهره وری و قدرت رقابتی واحدها یا کارگزاران به ظرفیت تولید، پردازش و استفاده موثر از این اقتصاد (شرکت ها، مناطق یا کشورها) بستگی دارد. مصرف و توزیع و همچنین اجزای آن (سرمایه، نیروی کار، مواد خام، مدیریت، اطلاعات، فناوری و بازار) در مقیاس جهانی سازماندهی شده است. ما باید خوشحال باشیم زیرا در جامعه اطلاعاتی امروز افراد غیر ماهر و فاقد صلاحیت هستند که در صف بیکاران منتظر هستند. نرخ بیکاری برای فارغ التحصیلان دانشگاهی تنها 1.7 درصد و برای افراد دارای یک تا سه سال تحصیلات دانشگاهی 3.7 درصد است.
شما می توانید با مراجعه به سایت استاد حساب از آموزش ها و دوره های متعدد این مجموعه مانند اکسل،هلو و … بهره مند شوید.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.